- تمسیه کردن
- نام نهادن نامیدن
معنی تمسیه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنگاشتن
نکوداشتن، بنیک داشتن
پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن
نکو داشتن
بخشیدن، بخش کردن
آفرین گفتن، احسنت گوئی
خالی کردن وا گذاشتن: (خانه را تخلیه کرد)، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را
همانند کردن چیزی را بچیزی
برابر کردن مساوی ساختن
پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب
سفرنگیدن نیکژیدن گزارش کردن بیان کردن شرح دادن، تشریح معنی و لفظ آیات قرآن
بخش کردن بخش کردن قسمت کردن
خوراک دادن غذا دادن، خوردن
فرمان بردن اطاعت کردن، قبول کردن پذیرفتن
بغلک زدن مسخره کردن ریشخند زدن
مروسیدن ورزیدن عادت کردن ورزیدن مشتق کردن
بیدار کردن بیداراندن آگاهاندن، ادب کردن، گوشمالی توجیدن بیدار کردنهوشیار ساختن، آگاه کردن، گوشمال دادن مجازات کردن
تمیز دادن، نظیف کردن (جا و مکانی) پاکیزه ساختن
ارج نهادن ستودن تعریف کردن، بزرگ داشتن ببزرگی یاد کردن
پند دادن، سفارشاندن سفارش کسی را کردن، سفارشیدن (وصیت کردن) سفارش کسی را بدیگری کردن، اندرز دادن وصیت کردن
انگیزه نمودن ویچاردن
پرداختن وا پس دادن پرداختن گزاردن
Discharge, Evacuate
Admire, Adulate, Commend, Rave
Construe, Interpret
Establish
Delineate
Justify
Castigate, Chasten
Ridicule, Deride, Mock, Taunt
Exercise, Practice, Rehearse